جدول جو
جدول جو

معنی دشت ارزن - جستجوی لغت در جدول جو

دشت ارزن
(دَ تِ اَ زَ)
بحیرۀ دشت ارزن، از دریاهای پارس، آب این بحیره شیرین است و چون بارندگی زیادت باشد این بحیره زیادت بود و چون بارندگی نباشد خشک شود و جز اندکی نماندو دور آن سه فرسنگ باشد. (فارسنامۀ ابن البلخی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ تِ اَ ژَ)
دشت ارجن. دشت ارزن. در سرزمین فارس نزدیکی شیراز قرار دارد، زمانی عضدالدوله برای صید بدانجا رفته بود و متنبی (شاعر عرب) را گفت که شعری درباره آنجا بگوید. متنبی قصیده ای سرایید که مصراع ذیل از آن است:
سقیا لدشت الارزن الطوال.
(از معجم البلدان) (از برگزیدۀ مشترک یاقوت، ترجمه محمد پروین گنابادی).
مرغزار دشت ارژن برکنار بحیرۀ ارژن است و بیشه ای است و معدن شیر، طول آن ده فرسنگ در عرض یک فرسنگ. (از فارسنامۀ ابن البلخی) (از نزهه القلوب) ، نام یکی از دهستانهای بخش کوهمره نودان شهرستان کازرون. این دهستان در مشرق بخش واقع است، ومنطقۀ آن کوهستانی و جنگل زار و در وسط کوههای مزبور باطلاق دشت ارژن قرار گرفته و راه شوسۀ شیراز به کازرون از وسط دهستان کشیده شده. هوای آن معتدل مایل به سردی است. آب مشروب و زراعتی آن از چشمه سارها تأمین میشود. محصولات آن عبارت از غلات و حبوب است. این دهستان از 4 آبادی بنام دشت ارژن، عبدوئی، کلانی و میان کتل تشکیل شده. نفوس آن در حدود 3000 تن است. مرکز دهستان قریۀ دشت ارژن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(نی نِ / نَ دَ)
در اول روز یا هفته یا ماه یا سال نقدی از کسی بدو داده شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). فروختن جنس اولین بار در هر روز. نخستین بار پول گرفتن. اولین پولی که در روز بابت فروش ازمشتری گیرند. سود فراوانی که در روز از کسب خود کنند. اولین پولی که برایگان یا بابت مزد از دیگری می گیرند. (فرهنگ عوام). گرفتن پول یا کالا برای نخستین بار در آغاز روز یا ماه یا سال، و بسیاری از مردم معتقدند که اگر ’دست ’ دشت دهنده خوب باشد آن روز یا آن ماه پول بسیار عاید انسان شود و بهمین مناسبت از کسی که خوش دست بودن او را امتحان کرده اند دشت میگیرند. این کلمه در اصطلاح اهالی خراسان ’دسد لاف’ گفته میشود، مجازاً هر نوع واقعه ای را که در آغاز روز یا ماه یا سال یا ابتدای هر کار یا خدمتی اتفاق افتد ’دشت کردن’ نامند. (از فرهنگ لغات عامیانه). چون صبح از دکانداری چیزی به نسیه طلبند بگوید هنوز دشت نکرده ام و چون دشت کند فلوس را به دندان زده بگویددشت از دست حلال زاده. (از آنندراج) : دشت کردیم از دست حلال زاده و بر هرچه حرام زاده است لعنت:
رنگین نگشته دامن صحرا ز خون ما
دشتی نکرده است بهار از جنون ما.
میر نجات (از آنندراج).
دشت و فتحی نکنی دخل و قماری نزنی.
ایرج.
و رجوع به دشت شود.
- دشت کربلا کردن، طواف آن مقام واجب الاحترام کردن. (آنندراج). نائل آمدن به زیارت کربلا و عتبات عالیات آنجا:
اشرف استفتاح اوراد دعایی هم نکرد
رفت روز عمر و دشت کربلائی هم نکرد.
اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ غَرْ را)
دهی از دهستان مرکزی بخش طبس شهرستان فردوس. سکنۀ آن 393 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و پنبه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ تِ)
شهری است ازاعمال فارس که آنرا رستاقی است ولی باغ و نهر نداردو آب آشامیدنی آن بد و ناگوار است. (از معجم البلدان). از شهرهای فارس است، و آن روستایی است که درخت ونهر آب ندارد و آب آشامیدنی مردم آن از آبهای پست (ناگوار) است. و این گفته ها بشاری آورده است و نبردعظیم مهلب با خوارج در این دشت روی داده است. (برگزیدۀ مشترک یاقوت، ترجمه محمد پروین گنابادی). و رجوع به ترجمه مسالک اصطخری ص 100 و 132 و 134 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ اَ مَ)
دهی از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد. سکنۀ آن 104 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. سکنۀ آن 129 تن. آب آن از رود خانه فهلیان. محصول آنجا غلات و برنج است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. سکنه 200 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، میوه، پشم و لبنیات. ساکنان این ده از طایفۀ بویراحمد تامرادی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دشت کردن
تصویر دشت کردن
فروختن جنس اولین بار در هر روز نخستین بار پول گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشت کردن
تصویر دشت کردن
نخستین بار پول گرفتن، فروختن جنس اولین بار در هر روز
فرهنگ فارسی معین
تپه های خاکی و دیوارچه مانند که به عنوان مرز بین کرت های
فرهنگ گویش مازندرانی